چقدر
دردهایم را نوشتم
همین نزدیکی
تو را می خواندم
نمی بینی
اما
می دانم می دانی
خود کرده را تدبیر نیست.
چقدر
دردهایم را نوشتم
همین نزدیکی
تو را می خواندم
نمی بینی
اما
می دانم می دانی
خود کرده را تدبیر نیست.
همیشه
به حداقل ها
عادت داشته ام
کاش
حداقل
تو
برایم
می ماندی...
با من
راه بیا
قلبم!
چشم هایم
که دما دم
تک پری
می کنند.
لرزانم
نه سردی زمستان
تب دارم
زنگ صدایت
هیس!
سردی خاطره های ت
دلم را
می سوزاند.
من با تو
عاشق شدم
با تو
تکرار شدم
در کنارتو
تنها ماندم
می دانی؟
من هنوز محبوس ِ
همین اطاقم...
هوای دلم
عجیب ابری ست
می بارم
از غم ت
احساس همدردی ت
یک چتر
عجب رسمی ست!!
هوای دلم
عجیب ابری ست
می بارم
از غم ت
احساس همدردی ت
یک چتر
عجب رسمی ست!!
بغض نکن
من طاقت اشک هایت را
ندارم
نمی توانم آغوش ت را
ترک کنم
دایما در تو جا می مانم
اشک هایت را
با تمام وسعت آغوش ت
به من پس بده
تمام آن را
سر میکشم
مست م میکند
با اینکه برای من نبودی
اشک بریز...
ته نشین شدم
مثل باران
مثل خاکستر
مثل آخرین فنجای چای
با یک ته سیگار
به رنگ لب ت
اما هنوز سنگینم
به یک زخم
در سینه ام
عادت دارم
خنجر را
با
تکرار...تکرار...تکرار
با
جراحت...جراحت...جراحت
بیشتر...بیشتر...بیشتر
بزن
بمانی...
چقدر دلم می خواهد
راستش را بگویم
اما خنده هایت
تمام دروغ هایت را
به من تحمیل می کند
راستش...
من نابینا هستم!
کسی اونجا هست
من هنوزم
پشت خط م
چرا
هی قطع میشی
چرا
هرچی که خوبه
زود تموم میشه
الو...الو...
این حوالی
آدرس تو را
می پرسند
مستقیم بیایند
یا هنوز چپی؟
امروز
طعم آوار را چشیدم
تمام تو
حرفاهایت
بر سرم
خراب شد
آسیب جدی ...
جراحت هایت
انگار
جدی نبود...
من به این
رفت و آمدها
عادت دیرینه دارم
آمدم
تشریف نداشتید
می مانم
شاید
نرفته باشی!!!
من سیب باغ های تو را
گاز میزنم
شاید تو را
به خاطر من
به دوزخ هبوط دهند
من و تو
تنها
حتی اگر جهنم
یک وجب آغوش ت
بهشت من است...
من سیب باغ های تو را
گاز میزنم
شاید تو را
به خاطر من
به دوزخ هبوط دهند
تنها
حتی اگر جهنم
یک وجب آغوش ت
بهشت من است...
دستانم را
می گشایم
آغوش م را باز
حتی اگر
دورتر باشی
شاید به هوای ت
دستانم
آغوشم
نزیک تر...
به نام خداوند آسمانها،خداوند زمین و هر آنچه میان این دو است.بی مقدمه سلام،سلام یکی از نامهای خداست.